کمی تامل کنیم ...
به جهان هستی اعتماد کنیم و ابداً نگران چیزی نباشیم....
همه ما مدت 9 ماه در شکم مادرمون بودیم
و شغلی نداشتیم، با این وجود زنده ماندیم.
برای دریافت خوراک، دست و پایی نداشتیم،
بازهم زنده ماندیم. هیچ راهی برای نفسکشیدن نداشتیم،
با این حال زنده ماندیم. تا وقتی که نُه ماه را گذراندیم،
در شکم مادرمون بودیم؛ چگونه زنده ماندیم؟
خواسته مون چه بود؟ چه ارادهای ما را زنده نگه داشت؟
سپس از درون مادر بیرون آمدیم
و به محض زادهشدن، شیر مادر کاملاً آماده بود،
چه کسی این را اراده کرده بود؟
چه کسی خواسته بود که برای زنده ماندنمون شیر آماده باشد؟
این خواستِ چه کسی بود؟
وقتی که از رحم مادر بیرون آمدیم، چه اتفاقی افتاد؟
هرگز در درون مادر تنفس نکرده بودیم و
نفسهای مادرمون ما را زنده نگه داشته بود
. ولی به محض اینکه از شکم مادر بیرون آمدیم،
بیدرنگ نفس کشیدیم. چه کسی به ما آموزش داد؟
قبلاً تنفس نکرده بودیم و هیچ آموزشی هم ندیده بودیم،
چه کسی نفسکشیدن را به ما آموخت؟
سپس چه کسی آن شیر را که نوشیدیم، هضم کرد؟
چه کسی آن شیر و آن خوراک را به مغز استخوان ما رساند؟
چه کسی تمام روندهای زندگیمان را به ما بخشیده و آن را اداره میکند؟
وقتی که خسته هستیم، چه کسی به ما آسودگی میدهد؟
و وقتی خوابمان تمام میشود، چه کسی ما را بیدار میکند؟
چه کسی این ماه و ستارگان را اداره میکند؟
چه کسی این درختها را سبز نگه میدارد؟
چه کسی گلها را با اینهمه رنگ و عطر، خوراک میدهد؟
آیا فکر میکنیم که آن یکتا که چنین کائنات وسیعی
را اداره میکند، از اداره کردن زندگی کوچک ما ناتوان است؟
قدری فکر کنیم، قدری تعمق کنیم. فقط این
نظم عظیم را در دنیا نگاه کنیم: هیچکجا خطایی وجود ندارد،
همه چیز به خوبی پیش میرود و هر چیزی سرِ جای خودش است.
ما فقط بخش کوچکی از این دنیا هستیم
. از کِی به این توهم رسیدیم که ما باید خودمون
جداگانه زندگی مان را اداره کنیم؟ این برداشت اشتباه است
که تمام اختلالها و شکستها و مصیبتها
را برای خودمان ایجاد کردهایم. کمی تامل کنیم .
.ما بیخود اینجا نیستیم ... ما تحت حفاظت و
حمایت کامل جهان هستی و خداوند سبحان قرار داریم ..
پس به خدا اعتماد کنیم و در زندگی به او توکل کنیم.
یا علی