سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در صفت دنیا فرمود : ] مى‏فریبد و زیان مى‏رساند و مى‏گذرد . خدا دنیا را پاداشى نپسندید براى دوستانش و نه کیفرى براى دشمنانش . مردم دنیا چون کاروانند ، تا بار فکنند کاروانسالارشان بانگ بر آنان زند تا بار بندند و برانند . [نهج البلاغه]
نکات ناب
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» از تبار دلیرمردان

بانوی وارسته، حضرت أمّ البنین، فاطمه، دختر حزام، فرزند خالد بن ربیعة بن کلاب است. مادر آن گرامی، لیلا و یا شمامه از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب است که همه پدرانش، از مردان شجاع و نامدار عرب در منطقه حجازند. همچنین جناب امّ البنین با چند واسطه به عبد مناف، جد اعلای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، نسب می رساند.

ابو الفرج اصفهانی نیز در مقاتل الطالبین از ایشان یاد کرده است. به گواهی تاریخ؛ پدران و داییهای امّ البنین علیهاالسلام در دوران قبل از اسلام در ردیف دلیران عرب محسوب می شده اند و مورخان، آنان را به دلیری و شهامت در رزمگاههای نبرد ستوده اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانی، سالار و سرور قوم خود نیز بوده اند؛ آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آورده اند.

بدین گونه است که خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد.

ازدواج با امیر مؤمنان علیه السلام

بعد از آنکه مولای متقیان، حضرت زهرا علیهاالسلام را از دست داد و اشقیای روزگار، آن بانوی بانوان عالم را به شهادت رساندند، فرزندان کوچک آن بزرگوار به مادری نیاز داشتند که در عین حالی که همسری حضرت را عهده دار می شود، برای آن عزیزان نیز مادری مهربان باشد. به همین سبب، امام علی علیه السلام از برادرش عقیل که دانشمندی تبارشناس در جهان عرب بود، چنین درخواست کرد: «اُنْظُرْ لِی اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْها الْفُحُولَةُ مِنَ الْعَرَبِ لاَِتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لِی غُلاما فارِسا؛ برای همسری ام؛ بانویی از میان اعراب انتخاب کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد و پسری جوانمرد و شجاع برایم به دنیا آورد.» عقیل نیز بعد از فکر و اندیشه به امام پیشنهاد کرد که با امّ البنین کلابیه ازدواج کند؛ چرا که در میان اعراب، شجاع تر از نیاکان او یافت نمی شود. مولای متقیان نیز رأی برادرش را پسندید و عقیل را به خواستگاری فرستاد.

اهمیت شرافت خانوادگی

امام در این رفتار خود که به اصالت نژاد یک دختر توجه می کند، درسی تربیتی نیز به پیروان خود می آموزد؛ همچنان که خود فرموده است: «حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرْهانُ کَرَمِ الاَْعْراقِ؛ زیبایی اخلاق، دلیل [پاکی وراثت و[ فضیلت ریشه خانوادگی است.»

به یقین، توجه به اصالت خانواده، هنگام ازدواج، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است و صفات اجداد و والدین، در رفتار فرزندان تأثیر خواهد داشت. البته از منظر امام علیه السلام نه تنها در مسئله مهم ازدواج اصالت خانوادگی ضرورت دارد؛ بلکه در حوزه اداره کشور و حکومت داری هم که کم اهمیت تر از نهاد خانواده نیست، آن حضرت به اصالت خانوادگی و شرافت و نجابت ریشه دار آن توجه دارد و در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: «ثُمَّ الْصَق بِذَوِی الاَْحْسابِ وَالْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاء وَالسَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ؛ همبستگی و پیوست تو با مردم شایسته [و با فضیلت] باشد؛ که در خانواده های شریف [رشد کرده] و با حسن سابقه و نیکنامی زندگی کرده اند، مردمی که اهل رشادت، شجاعت، سخاوت و همت عالی باشند؛ زیرا چنین مردمی، کانون کرامت و شاخه شجره نیکی و فضیلت اند.»

ازدواج فرخنده

عقیل وقتی به خواستگاری ام البنین رفت، خانواده حزام خیلی خوشحال شدند و با افتخار تمام از وی استقبال کردند؛ امّا با این حال، پدر ام البنین با کمال ادب از عقیل مهلت خواست تا در این زمینه از مادر دختر، شمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند.

رؤیای مسرت بخش

وقتی پدر امّ البنین، نزد همسر و دخترش برگشت تا از نظر آنان آگاه شود، متوجه شد دخترش خوابی را که شب گذشته دیده بود، برای مادرش، چنین تعریف می کند:

مادر! خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های بسیار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم و نیز درباره آسمان که بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان و... . در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشمها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که چهار ستاره نورانی دیگر هم در دامنم فرود آمدند.

حزام بن خالد با شنیدن این رؤیای صادقه دخترش خوشحال شد و به او مژده داد: «لَقَدْ حَقَّقَ اللّهُ رُؤْیاکِ یا بُنَیَّتِی فَاَبْشِرِی بِسَعادَةِ الدُّنِیا وَالاْآخِرَةِ؛ دخترم مطمئنا خدای [تبارک و تعالی]، رؤیای تو را به حقیقت مبدل ساخت و سعادت دنیا و آخرت بر تو بشارت باد!» سپس به همسرش شمامه گفت: «آیا دخترمان فاطمه را شایسته همسری امیر مؤمنان علیه السلام می دانی؟ بدان که خانه او خانه وحی، نبوت، علم، حکمت، ادب و اخلاق است. اگر دخترت را، لایق این خانه می دانی، این وصلت مبارک را بپذیریم!»

همسرش گفت: «ای حزام! به خدا سوگند! من او را خوب تربیت کرده ام و از خدای متعال خواستارم که او واقعا سعادتمند شود. پس او را به مولایم علی بن ابی طالب علیه السلام تزویج کن.»

در نتیجه، آنان با سربلندی و افتخار به عقیل پاسخ مثبت دادند و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان، علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار شد. امام علی علیه السلام در همان آغاز زندگی مشترک، فاطمه کلابیه را که هنوز دختری جوان بود، دارای کمال عقل، ایمانی عمیق و استوار، اخلاق و صفات عالی و خصلتهای نیکو مشاهده کرد و مقدم او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمتش کوشید.

حضرت امّ البنین علیهاالسلام نیز آیین همسرداری را به نحو شایسته ای انجام داد و افزون بر تربیت فرزندان صالح، اوج وفاداری اش را به امام نشان داد. او بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام با آنکه جوان و از زیبایی ویژه ای برخوردار بود تا پایان عمر به احترام همسر والاقدرش، ازدواج نکرد.

معرفت به مقام اهل بیت علیهم السلام

بدون تردید امّ البنین علیهاالسلام ، از زنان بافضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وی محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی ایشان کرده بود. آنان نیز برای او جایگاهی والا و موقعیتی ارزنده قائل بودند.

امّ البنین علیهاالسلام هنگام برگشت کاروان کربلا به سوی مدینه به بشیر گفت: «ای بشیر! از ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام برایم بگو.» بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وی گفت: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِی، اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیهاالسلام ...؛ [ای بشیر! با این خبر ناگوار،] بندهای دلم را پاره کردی. از حسین برایم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان کبود است، فدای ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام باد.» بشیر گفت: «خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین علیه السلام به شما پاداش بزرگ عنایت کند.»

این سخنان امّ البنین علیهاالسلام نیروی ایمان و مقدار پیروی او را از امام حسین علیه السلام نشان می دهد. همچنین، این سخن امّ البنین علیهاالسلام که «اگر حسین علیه السلام زنده باشد؛ کشته شدن چهار فرزندم اهمیت ندارد»، درجه بلند دیانت او را آشکار می سازد.

محبت بی شائبه امّ البنین علیهاالسلام در حق فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و فداکاریهای فرزندان او در راه سید الشهداء علیه السلام ، در این دنیا نیز مؤثر بود. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانی نسبت به آنان چیزی فروگذار نکردند.

مادری مهربان برای فرزندان زهرا علیهاالسلام

امّ البنین علیهاالسلام تلاش می کرد جای خالی مادر را در زندگی فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پر کند.

فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می دیدند و رنج فقدان مادر را کم تر احساس می کردند. امّ البنین علیهاالسلام ، فرزندان دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود ـ که نمونه های والای کمال بودند ـ مقدم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان می کرد.

امّ البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز که پای در خانه مولا علی علیه السلام گذاشت، حسنین علیهماالسلام هر دو بیماری داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب علیه السلام به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.

نوشته اند حضرت امّ البنین علیهاالسلام وقتی به خانه حضرت علی علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد کرد او را به جای فاطمه ـ که اسم قبلی و اصلی وی بود ـ با کنیه اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نشود و رنج بی مادری آنها را نیازارد.

تربیت فرزندان صالح

امّ البنین در منزل امام علی علیه السلام دارای چهار پسر به نامهای عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است که در چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه متولد شد.

هر یک از این چهار جوان تربیت یافته در مکتب امّ البنین علیهاالسلام ، در مرحله نخست از اوصاف والای پدر گرامی شان علی علیه السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با کمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یک از آنان به تنهایی اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردی، اخلاق و کمالات انسانی بودند.

در هنگام شهادت مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند بزرگ امّ البنین، عباس بن علی علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او کم سن تر بودند. بعد از آن، فداکاری مادر بزرگوارشان و رهنمودهای حسنین علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.

این زن فداکار و ایثارگر، جوانی و نیروی خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولای متقیان کرد و بسان مادری مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان امّ البنین به شایسته ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با کمال عشق و علاقه در راه اعتلای کلمه حق و در رکاب امام به حق، هستی خود را تقدیم کردند.

صبر بی نظیر

شیخ احمد دجیلی شاعر شهیر عرب می گوید:

اُمُّ الْبَنِینَ وَما اَسْمی مزایاکِخَلَدَتْ بِالْعَبْرِ وَالاِیمانِ ذِکْراکِ

ای امّ البنین! چقدر از خصوصیات والایی برخورداری. به سبب غم و اندوهی که به تو رسید و [نیز به سبب] ایمانت، یاد تو جاودانه شد.

به دو نمونه از موارد صبر و بردباری آن بانوی فرشته خو در مقابل مشکلات، اشاره می کنیم:

1. مورخان نقل می کنند که روزی امیر مؤمنان، عباس علیه السلام را در دامان خود گذاشت، آستینهایش را بالا زد و امام درحالی که به شدت می گریست به بوسیدن بازوان عباس علیه السلام پرداخت. امّ البنین حیرت زده از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه می کنید؟»

حضرت با صدایی آرام و اندوه زده پاسخ داد: «به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد، به یاد آوردم.»

امّ البنین شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد؟»

حضرت با آوایی مملوّ از غم و اندوه و تأثر فرمود: «آنها از ساعد قطع خواهند شد.»

این کلمات چون صاعقه ای بر امّ البنین فرود آمد و قلبش را ذوب کرد. سپس او با اضطراب و به سرعت پرسید: «چرا قطع می شوند؟» امام به او خبر داد که فرزندش در راه یاری اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهی و ریحانه رسول اللّه صلی الله علیه و آله دستانش قطع خواهد شد. امّ البنین به شدت گریست و زنان همراه او نیز در غم، رنج و اندوهش شریک شدند.

در این لحظه بود که امّ البنین عظمت و عمق ایمان خود را نشان داد و به دامن صبر و بردباری چنگ زد و خدای را سپاس گفت که فرزندش، فدایی سبط گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و ریحانه او خواهد بود.

2. جمله معروف او هنگام شنیدن خبر شهادت چهار فرزند خویش مقام صبر و تحمل این مادر را آشکار کرده و زینت بخش صفحات تاریخ کربلا شده است. با آنکه بشیر خبر شهادت حضرت ابو الفضل علیه السلام 34 ساله، عبد اللّه 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان می دهد، وی صبر و بردباری می کند و فقط از امام خود می پرسد.

امّ البنین و اشعار عاشورایی

سید محسن امین درباره امّ البنین علیهاالسلام می گوید: «او شاعری خوش بیان و از خانواده ای اصیل و شجاع بود.»

هنگامی که زنها او را با عنوان امّ البنین خطاب می کردند و به وی تسلیت می دادند، این ابیات را سرود:

لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ اُمُّ الْبَنِینتُذَکِّرنِی بِلُیُوثِ الْعَرِینِ

یعنی ای زنان مدینه! دیگر مرا امّ البنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید.

کانَتْ بَنُونَ لِی اُدْعی بِهِمْوَالْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِینِ

مرا فرزندانی بود که به سبب آنها امّ البنینم می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده است و همه را از دست داده ام.

اَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبیقَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ

آری، من چهار باز شکاری داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع کردند.

تَنازَعَ الْخِرْصانُ اَشْلائَهُمْفَکُلُّهُمْ اَمْسَوا صَرِیعا طَعِینْ

دشمنان با نیزه های خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روی زمین افتاده بودند.

یا لَیْتَ شِعْرِی اَکَما اَخْبَرُوبِاَنَّ عَبّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ

ای کاش می دانستم آیا این خبر درست است که دستهای فرزندم عباس را از تن جدا کردند؟!

و در اشعار دیگری می گوید:

یا مَنْ رَاءَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهِیرِ النَّقَدِوَوَراهُ مِنْ اَبْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لِبَدٍ

ای کسی که [فرزند عزیزم]، عباس را دیده ای که با دشمنان بزدل در قتال است [و آن فرزند حیدر کرار، پدروار، حمله می کند] و فرزندان دیگر علی مرتضی ـ که هر یک نظیر شیر شکاری هستند ـ در پیرامون وی مبارزه می کنند.

نُبِّئْتُ اَنَّ ابْنِی اُصِیبَ بِرَأسِهِ مَقْطُوعُ یَدٍوَیْلِی عَلی شِبْلِی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ

به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهن زدند؛ در حالی که دست در بدن نداشته است. ای وای بر شیر بچه من که عمود آهنین بر فرق سرش زدند!

لَوْ کانَ سَیْفُکَ فِی یَدَیْکَلَما دَنی مِنْکَ اَحَدٌ

پسرم عباس! اگر [دست در تن داشتی و] شمشیرت در دستت بود، کدام کس جرأت داشت که به تو نزدیک شود.

امام باقر علیه السلام می فرماید: «جناب امّ البنین علیهاالسلام بعد از واقعه عاشورا و دریافت خبر شهادت فرزندان رشیدش، و به ویژه خبر شهادت امام حسین علیه السلام همواره در مدینه، کنار قبرستان بقیع می آمد و برای آن رادمردان الهی با سوز و گداز خاصی عزاداری می کرد و یاد و نام آن گرامیان را زنده نگه می داشت. در آنجا مردم مدینه حضور می یافتند و افزون بر حزن و اندوه در مصیبت حماسه سازان عاشورا، پیامها و سخنان آن بانوی با فضیلت را می شنیدند تا آنجا که مروان، از دشمنان اهل بیت علیهم السلام هم از اشعار و ندبه های جانسوز امّ البنین علیهاالسلام ، متأثر می شد و گریه می کرد.

از ویژگیهای بسیار مهم اشعار امّ البنین، توجه به رویدادهای سیاسی زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه خوانی و نوحه سرایی، توانست ندای مظلومیت و حق طلبی حماسه آفرینان کربلا را به گوش نسلهای آینده برساند و مردمان غفلت زده را بیدا سازد.

کرامات و مقامات معنوی

از دیگر ویژگیهای این مادر با عظمت، مقامات معنوی و کرامات اوست.

در اینجا به یک نمونه از انبوه کرامات آن بانوی عارفه اشاره می کنیم:

بچه دار شدن یک خانواده حنفی مذهب

در شهر کوت عراق، در منزل خانم حاجیه ام عبد الامیر، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عزاداری به نام حضرت امّ البنین علیهاالسلام برقرار بود.

در همان روزها یک خانواده پیرو مذهب حنفی به آن محله آمدند. در میان آنان خانمی به چشم می خورد به نام وزیره که حدود ده سال از ازدواجش می گذشت و هنوز بچه دار نشده بود و امید به فرزند داشتن را از کف داده بود. برخی از اهالی محل به او گفتند: «چرا به امّ البنین علیهاالسلام متوسل نمی شوی؟» وزیره گفت: «این کار سودی ندارد؛ زیرا علم پزشکی از معالجه من ناتوان مانده است. حتی از داروهای سنتی استفاده کردم و در روز میلاد زکریا علیه السلام روزه گرفتم؛ اما سودی نبخشید.»

آنان گفتند: «هر کس از غذای سفره امّ البنین علیهاالسلام بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب می کند. چه اشکالی دارد که تو نیز چنین کنی. شاید خداوند، نوزاد دختری به تو عطا کند و به میمنت امّ البنین علیهاالسلام نام او را فاطمه بگذاری.»

وزیره در حالی که با سکوت و نگرانی به سوی آنان نگاه می کرد، یکباره زبانش باز شد و با صدای لرزان گفت: «به این شرط که این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانواده ام از آن آگاه نشوند.» آنان گفتند: «بسیار خوب! فردا و یا پس فردا ـ ان شاء اللّه ـ در منزل حاجیه حضور پیدا کن. در آنجا مجلسی برگزار می شود که با خواندن روضه امّ البنین پایان می یابد.»

وزیره با دنیایی از بیم و امید، در حالی که صورت خود را پوشانده بود، از خانه اش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه، امّ عبد الامیر شد. از شرم، عرق می ریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر که به جلسه روضه نزدیک می شد، تپشهای قلبش بیش تر می شد. صدای روضه خوان گوشهای او را نوازش می داد و به رهایی از رنج روحی امیدوارش می ساخت. وی وارد خانه شد و در مراسم روضه شرکت کرد.

وقتی روضه خوان از نوحه سرایی فارغ شد، برای بهبودی بیماران دعا کرد؛ آن گاه سفره امّ البنین علیهاالسلام پهن شد. زنان حاضر به غذاهای موجود در سفره، تبرک می جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودی بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را درخواست می کردند. وزیره با دستانی لرزان، قدری از خوراکیها را از سفره برداشت و از جایش برخاست و در حالی که اشکهایش جاری بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به امید شفا، از آن غذا خوردند.

حدود یک ماه از این واقعه می گذشت که حالات وزیره تغییر کرد و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد. تمایلش به غذا کاهش یافت. خوابش زیاد و حضورش در جاهای شلوغ مشکل شد. هر کاری که به عهده اش گذاشته می شد، به سختی انجام می داد و دلش اضطراب خاصی پیدا کرده بود.

شوهرش می گوید: «ای وزیره! چه شده است؟ آیا بیمار هستی؟» او پاسخ می دهد: «نمی دانم.» همسرش او را نزد پزشک می برد و پزشک پس از معاینه می گوید: «چیزی نیست. ناراحتیهای او نشانه بارداری است و برای اینکه شما مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه کنید.» با شنیدن این خبر مسرت بخش، هر دو بی نهایت خوشحال می شوند. شوهر وزیره در حالی که اشک شوق می ریخت، گفت: «آقای دکتر! آیا شما اطمینان دارید؟» دکتر با کمال خونسردی گفت: «بله.»

فردای آن روز، وزیره همراه همسرش، جواب مثبت آزمایش را دریافت می کنند. پس از آن به خانه می روند و سجده شکر به جای می آورند. خبر باردار شدن وی میان بستگان منتشر می شود و شادی، فضای خانواده را فرا می گیرد؛ ولی او نذری را که برای امّ البنین کرده بود، همچنان در سینه اش پنهان نگاه می داشت.

سرانجام ماهها سپری شد و نهمین ماه از ایام بارداری او فرا رسید. خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بوده اند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته هایش از خاندان وحی عجین کرد و به فرزندانش نیز انتقال داد

در آغاز فصل بهار و اندکی پیش از اذان صبح، او دختری به دنیا آورد و همگی خوشحال شدند. وزیره گفت: «برای تبرک جستن به امّ البنین علیهاالسلام نام کودک را فاطمه بگذارید»؛ اما خویشاوندان شوهرش مخالفت کردند و گفتند: «نام او را عایشه بگذارید.» برای از بین بردن اختلاف، نام آن کودک را «بُشری» گذاشتند.

سفر وصل

سرانجام، زندگی سراسر فضیلت، مهر، عاطفه و مبارزه حضرت امّ البنین علیهاالسلام ، در حدود ده سال بعد از حادثه کربلا به پایان رسید. او در طول زندگی با برکت خویش، پیام رسان شهیدان راه فضیلت و تداوم بخش راه امامت بود و رسالت خویش را به طور کامل ادا کرد.

آن بانوی بزرگوار پس از حادثه جانسوز کربلا، بار رسالت سیاسی و اجتماعی خویش را در زنده نگه داشتن حماسه جاویدان عاشورای حسینی به زیباترین شکل ممکن به انجام رسانید. آن بانوی بزرگوار، در سال 69 هجری قمری دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع در کنار عمه های پیامبر (صفیه و عاتکه) و چهار امام معصوم علیهم السلام و دیگر چهره های درخشان شریعت محمدی صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( چهارشنبه 99/11/8 :: ساعت 7:47 صبح )
»» 36 نصیحت ازیکی ازعلما

 

1 . روزت را با نماز صبح و با اذکار صبح شروع کن

تا کامیابی و موفقیت را بدست آوری .

 

2.  همیشه استغفار بخوان تا شیطان بگونه ای از تو

 ناامید شود که به سر حد خودکشی برسد !

 

3.  دعا را قطع نکن چون آن طناب نجات است .

 

4.  همیشه به یاد داشته باش که فرشتگان

 صحبتهای تو را می نویسند 

 

5. همیشه خوش بین باش اگر چه در میان بادهای

 تند و طوفانها باشی.

6 . وقتی غمها و اندوهها بر تو هجوم آوردن

 کلمه لا اله الا الله را بخوان 

 

7 . بوسیله پولهایت دعای فقرا و محبت مساکین را بخر .

 

8 .  سجده طولانی با خشوع ، بسیار بهتر است

 از قصر پر از گل .

 

9.  قبل از اینکه سخنی را از دهانت بیرون کنی

 در مورد آن فکر کن چون بسیاری از سخنان کشنده اند.

 

10. از دعای مظلوم و اشک محرومان بر حذر باش .

 

11. قبل از خواندن کتب و مجله ها و روزنامه ها ،

قرآن بخوان 

 

13.  سبب استقامت خانواده ات باش .

 

13.  با نفست در طاعت خدا جهاد کن چون

نفس انسان را به کار بد بسیار امر میکند .

 

14.  دستان مادر و پدرت را ببوس تا بوسیله آن

 بهشت و رضامندی خدا را بدست آوری .

 

15. لباسهای کهنه و قدیمی تو نزد فقراء نو و جدید هستن.

 

16. خشمگین نباش چون زندگی از آنچه تو فکر میکنی

 کوتاهتر است .

 

17 .  با تو ثروتمندترین ثروتمندان و قوتریترین قدرتمندان

است و او کسی نیست جز الله جل جلاله. 

 

18. راه اجابت دعا را بوسیله گناه مبند .

 

19.  نماز بهترین چیزی است که ترا در مصیبتها و سختیها

 کمک میکند.

 

 20. از گمانهای بد بپرهیز هم خودت راحت میشوی و هم

دیگران از دست تو راحت میشوند .

 

21.  سبب تمام غمها رو گردانی از خدا است لذا به خدا روکن.

 

 22 .نمازی بخوان که با تو در قبر بیاید .

 

23. وقتی که شنیدی کسی غیبت میکند به او بگو از خدا بترس .

 

24. بر خواندن سوره ملک مداومت کن چون آن نجات دهنده

 از عذاب قبر است .

 

25. محروم واقعی کسی است که از نمازخاشعانه و

 چشمان گریان محروم باشد .

 

26. مومنان بی خبر را اذیت نکن .

( یعنی هیچکس را ناگهانی نترسان و اذیت نکن

اگر چه به شوخی باشد)

 

27. تمام محبتت را با ( مردم ) فقط بخاطر خدا و

 پیامبرش کن. 

 

28. از کسی که غیبت ترا کرده گذشت کن ، چون او

 نیکیهایش را به تو اهدا کرده .

 

29.  نماز و تلاوت و ذکر گردن بندهایی درخشان

 بر سینه توأند .

 

30. هرکس گرمای جهنم را به یاد آورد بر دواعی

 و اسباب گناه صبر میکند .

 

31. تا زمانیکه شب روشن میشود 

درها هم میروند مشکلات و سختیها

هم بر طرف میشوند .

 

32. بحثها و سخنهای بیهوده را ترک کن

 چون تو کارهای مانده ای به مانند کوه داری !

 

33. با خشوع نماز بخوان چون تمام آنچه

 که منتظر تواند ( اعم از کار و افراد ) شان و

 مقام او از نماز پایین تر است .

 

34.قرآن را بالا سرت قرار بده ، خواندن یک آیه

 از قرآن از دنیا و هر چه در آن است ارزشش بالاتر است .

 

35. زندگی زیبا است و زیباتر از آن تو با ایمانت هستی .

 

36. زیبایی انگشتان به شمردن تسبیح با آنهاست !



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( سه شنبه 99/11/7 :: ساعت 12:9 عصر )
»» زیبایی انسان درچیست؟

 

روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند:

استاد زیبایی انسان در چیست؟

 

حکیم دو کاسه کنار شاگردان گذاشت

 و گفت: به این دو کاسه نگاه کنید اولی

 از طلا درست شده است و درونش

 زهر است و دومی کاسه ای گلیست و

 درونش آب گوارا است ؛ شما کدام را

میخورید ؟ شاگردان جواب دادند :

کاسه گلی را ... حکیم گفت : آدمی

هم همچون این کاسه است. آنچه

که آدمی را زیبا میکند درونش

واخلاقش است . باید سیرتمان

را زیبا کنیم نه صورتمان را ...

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( سه شنبه 99/11/7 :: ساعت 11:39 صبح )
»» جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام

1- گریه نکردن از سختی دل است.

2-سختی دل از گناه زیاد است.

3-گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.

4-آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.

5-فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.

6- محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست

1.مردم را با لقب صدا نکنید.

2.روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.

3.خدا را همیشه ناظر خود ببینید.

4.لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.

5.بدون تحقیق قضاوت نکنید.

6.اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.

7.صدقه دهید،چشم به جیب مردم ندوزید.

8.شجاع باشید،مرگ یکبار به سراغتان می آید.

9.سعی کنید بعد از خود،نام نیک بجای بگذارید.

10.دین را زیاد سخت نگیرید.

11.با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.

12.انتقادپذیر باشید.

13.مکار و حیله گر نباشید.

14.حامی مستضعفان باشید.

15.اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد،از او تقاضا نکنید.

16.نیکوکار بمیرید.

17.خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.

18.فحّاش و بذله گو نباشید.

19.بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.

20.رحم دل باشید.

21.با قرآن آشنا شوید.

22.تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید.

( نهج البلاغه )

وقتی پرنده زنده است مورچه ها را میخورد؛

و وقتی میمیرد مورچه ها او را!

زمانه و شرایط در هر لحظه میتواند تغییر کند در زندگی...

هیچکس را تحقیر یا آزار نکنیم...

شاید"امروز" قدرتمند باشیم اما یادمان باشد:

"زمان" از ما قدرتمندتر است!

یک درخت میلیونها چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد؛

فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت،کافیست!

"پس،

خوب باشیم؛

و

خوبی کنیم"

ازامام علی (ع)پرسیدندواجب وواجبترچیست؟

نزدیک ونزدیکترکدامند؟ عجیب وعجیبترچیست؟ سخت وسخت ترچیست؟ فرمود:واجب اطاعت از الله و واجبتر ازآن ترک گناه است. نزدیک قیامت ونزدیکتر ازآن مرگ است. عجیب دنیا وعجیبتر ازآن محبت دنیاست.

سخت قبراست وسخت تر ازآن دست خالی رفتن به قبر است.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( سه شنبه 99/11/7 :: ساعت 11:28 صبح )
»» درب های هشتگانه بهشت

 

 

مرحوم صدرالمتألّهین می گوید: 

سوره‌ی مبارکه‌ی حمد با مقدمه ای که

 در نماز بدان افزوده می شود بر روی هم

 هشت بخش را تشکیل می دهد 

که با درهای هشتگانه بهشت مرتبط است

و نمازگزاری که سوره‌ی حمد را با آداب

 ویژه‌ی آن در نماز قرائت کند، از همه‌ی

درهای هشتگانه بهشت بدان راه یافته است. 

درهای مزبور عبارت است از

 

یکم: درِ «معرفت» که نمازگزار با گفتن

 (وجّهت وجهی للذی فطر السماوات والأرض) 

از آن وارد بهشت می شود. 

دوم: درِ «ذکر» با تلاوت آیه‌ی

(بسم الله الرّحمن الرّحیم). 

سوم: درِ «شکر» با آیه‌ی کریمه‌ی

 (الحمد لله ربّ العالمین). 

چهارم: درِ «رجاء» با قرائت آیه‌ی

 (الرّحمن الرّحیم). 

پنجم: درِ «خوف» با ذکر آیه‌ی

(مالک یوم الدّین). 

ششم: درِ «اخلاص» با گفتن

 (إیّاک نعبد وإیّاک نستعین). 

هفتم: درِ «دعا و تضرّع» با تلاوت آیه‌ی

 (اهدنا الصّراط المستقیم). 

هشتم: درِ «اقتدا به ارواح پاک» با قرائت آیه‌ی

 (صراط الّذین أنعمت علیهم...) 

 

تفسیر تسنیم، جلد 1، صفحه 273



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( دوشنبه 99/11/6 :: ساعت 3:10 عصر )
»» انواع خانواده ها در قرآن

 

1. زن و شوهری که هم فکر و

همگام در کار خیر هستند.

(همچون حضرت علی و

حضرت زهراعلیهما السلام)

«یطعمون الطعام» 

2. زن و شوهری که در خباثت

 هم فکر و همگام هستند.

(ابولهب و همسرش)

«تبت یدا ابی لهب... وامرأته

حمّالة الحطب» 

3. خانواده ای که مرد خوب؛

امّا زن بد است. (زن لوط و زن

 نوح) «کانتا تحت عبدین...

فخانتاهما» 

4. خانواده ای که مرد بد؛

امّا همسر خوب است.

(زن فرعون) «مثلاً للّذین آمنوا

 امرأة فرعون»

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( یکشنبه 99/11/5 :: ساعت 6:41 صبح )
»» ضایع شدن معاویه

 تفسیر عینی از آیه

 

لا رَطبٍ وَّ لایابِسٍ اِلافِی کِتابٍ مُبین

هیچ تر یا خشکی نیست مگر این که

در قرآن امده است.

 

امام حسن (ع)بالای منبر بودند 

که ناگهان معاویه صدا زد

یا اَبامُحمّد! قرآن می فرماید:

(لا رَطبٍ وَّ لایابِسٍ اِلافِی کِتابٍ مُبین)

هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در

 کتاب مبین (قرآن) است.

شما هم ادعا دارید از تمام محتویات

 قرآن باخبرید ..!

پس می توانی بگو:

‏(اطراف را نگاه کرد چیزی پیدا کند

 که یک دفعه دست به ریش برد و

 به قصد استهزاءِ قرآن و امام گفت‏)

رابطه ریش من و ریش تو کجای قرآن

 آمده است؟!

اشراف و بزرگان حاضر در مجلس همه

 خندیدند.

 ‏(محاسن امام علیه‌السلام‏ پُر پشت و زباد

بوده و ریش معاویه کم و کوسه وار)

حضرت در جواب فرمودند: مگر این آیه را

نخوانده ای:

(وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یخَْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى

 خَبُثَ لَا یخَْرُجُ إِلَّا نَکِدًا)

 زمین پاکیزه گیاهش به اذن پروردگارش

 ‏(خوب و زیاد) می روید امّا زمین خبیث

شوره زار، جز گیاه کم و بی ارزش چیزی از

 خود بیرون نمی دهد. (اعراف؛آیه 58)

‏(یعنی محاسن من مصداق جمله اول آیه و

ریش نحس تو مصداق جمله دوم است)

جمعیت منفجر شد و همه زدند زیر خنده... 

عمروعاص ملعون که از خنده غش کرده بود

، برگشت به معاویه گفت: مگر به تو نگفته ام

 که با این خاندان درنیفت که زبانشان

 شمشیرست و علمشان کامل ...

معاویه با اعصاب خراب لگدی زد به عمروعاص

و از مجلس بیرون رفت...

برگرفته از کتاب تفسیر سوره نحل؛

آیت الله ضیاءآبادی؛ ص 354‌

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( شنبه 99/11/4 :: ساعت 10:23 عصر )
»» یکی از نامهای روز قیامت حسرت هست

  حسرت_یعنی

حسرت یعنی تو 24 ساعتِ شبانه روز

 که 1440 دقیقه است، دو رکعت نماز دو دقیقه ای

با حضور قلب و فارغ از فکر دنیا نتونم بخونم!

 

حسرت یعنی روزها پشت هم بگذرند و هر روز

 افتخار شرفیاب شدن به حضور پدر و مادر و

 بوسیدن دست و پاشون و انجام کارها و

 خواسته هاشون نصیبم نشه!

 

حسرت یعنی این همه فرصت کار خیر در اطرافم

 وجود داره ولی عمر گرانمایه بگذره و فقط توی اخبار

 و سایت ها دنبال بالا رفتن ارزش ثروت و دارایی ام

 باشم که تو یه لحظه همش رو باید بذارم و برم و

دیگه دستم بهشون نمی رسه که نمی رسه

 که نمی رسه.

 

اللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( شنبه 99/11/4 :: ساعت 8:46 صبح )
»» بیانیه محکومیت تحریم آستان مقدس حضرت امام رضا علیه السلام

   بسم الله الرحمن الرحیم 

بیانیه محکومیت تحریم آستان مقدس 

امام رضا علیه السلام  *** 

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا

وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ

سوره مبارکه محمد – آیه

11 البته خدا یار و مولای متقیان است

و کافران هیچ مولا و یارو یاوری ندارند 

شمس تبریزی اگر در دل مولانا بود  

در دل ما به جز شمس خراسانی نیست 

مصاف ابدی حق و باطل ، به نقطه ای

رسیده که میتوان تمام سپاه کفر

و نفاق را در آشکارترین چهره شیطانی 

خودش مشاهده کرد.اراده حق رب العزه 

و الجلال بر آن تحقق یافته که حکومت

ارض به صالحان برسد و ما در آستانه 

نبرد بدر کبرائیم.

لشکر توحید نیک میداند که آنچه در این

نزاع بنیادی ، رمز پیروزی است

، داشتن اراده توحیدی است که این جنگ 

در حقیقت جنگ اراده هاست .

ما متکی به اراده الهی هستیم و این قرن

، قرن توحید و اسلام است. 

امروز آنچه میبینیم آمریکای بدون روتوش 

است .

امپراطور تمدن غرب دموکراسی وعده 

داده اش را در خیابان میناپولیس روی

حنجره جورج فلوید و حمله به کنگره

شیطان وشلیک به اشلی بابیت در 

راهروهای آن عمارت شیطان ،

تصویرنگاری می کند.  اسلام و معنویت 

انقلابی به عنوان یگانه مظهر حق در جهان 

امروز ، تنها در همین نبرد حق و باطل

است که به تمامیت میرسد و این چنین 

است که نزاع ما با عنوان انقلاب اسلامی 

با آمریکا به عنوان مظهر بزرگ شیطان

اجتناب ناپذیر است .ارمغان تمدن و 

لیبرالیسم غربی چیزی جز تاریکی مطلق 

برای بشریت نبوده اما اسلام عقلانیت و 

معنویت و عدالت رابا یکدیگر به ملتها 

هدیه میدهد.  

نبرد امروز ، جنگ عقیده ها و اعتقادات

است .

حضرت روح الله (ره) میفرمودند :"جنگ 

ما جنگ عقیده است که جغرافیا و مرز

نمیشناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان

بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان 

به راه اندازیم .مامیگوییم تا کفر و 

شرک هست ، مبارزه هست و تا مبارزه

هست ماهستیم ، ما تصمیم داریم پرچم 

لا اله الا الله را بر قلل رفیع کرامت

و بزرگواری به اهتزاز درآوریم."   

 امروز مآمن و پناهگاه مستضعفین 

جهان از انصار الله یمن تا مبارزان راه

توحید در عراق و افغانستان و پاکستان 

تا مجاهدان مقاومت اسلامی فلسطین

و سوریه و نیجریه و تا حزب الله قهرمان 

لبنان و تا مظلومین زاریا و میانمار و 

تا آزادیخواهان آمریکای لاتین 

و اروپا ، ایران است و ایران مرکز اسلام 

و مرکز حقیقت اسلام  مضجع شریف

حضرت اباالحسن علی بن موسی الرضا

( علیه آلاف تحیة و الثناء) میباشد .

امروز قلب مقاومت و مجاهدین در

جهان اسلام باساعت صحن انقلاب 

اسلامی حرم امام رئوف تنظیم گردیده

و عتبه مقدس عالم آل محمد (ص)

قطب استراتژیک معارف توحیدی 

گردیده است. ضریح مقدس حضرت 

ابا الجواد (ع)مدرسه آموزش معارف

عبودیت مدافعان حرم از 

بیت الله الحرام و مدینه رسول اکرم

و قبور ائمه مظلوم بقیع ونجف مولی 

الموالی امیر المومنین و کربلای 

سید الشهدا (ع)و کاظمین و سامراء

و دمشق و ارض مقدس قدس شریف 

گردیده است .

مشهد الرضا (ع) ، پایتخت معارف 

اسلام حقیقی است 

که انوار فقه رضوی به برکت حضور 

ایشان و خواهر عظیم الشانشان 

در قالب فقه و فقاهت و فقیه تجلی

یافته تا مجاهدان این مکتب 

انسان ساز ، همچون قاسم سلیمانی ها 

به فرماندهی مقام ولایت فقیه حضرت 

سید علی حسینی الخامنه ای 

(زید عزه شریف)

در نبرد اسلام با همه مظاهر کفر پرورش 

یابند .

آستان مقدسی که مهبط ملائکه الله است 

و مرکز علم الهی ونور معارف توحیدی 

است.تحریم آستان مقدس امام خوبیها ،

بزرگترین نقض آزادی انسان وپلیدترین 

نوع بی حرمتی به مقدسات ادیان الهی 

است .

آمریکا امروز می داند که آنچه او را 

منهدم خواهد کرد ،عقلانیت و تدبر و 

تفکر است که رشته های زنجیر استحمار

غربی را از قلب انسان قرن 21 خواهد

گسست و او را به حقیقت عبودیت 

که همانا تسلیم در برابر ذات حضرت حق 

میباشد خواهد کشاند. 

آمریکا میداند که در نبرد با اسلام عقلانیت ،

اسلام تدبر و تفکر ،اسلام معنویت ،

اسلام توجه و توکل به خدای متعال ،

اسلام جهاد،اسلام کار ، اسلام اقدام ،

محکوم به شکست است فلذا بخیال

خود با تحریم شیطانی منبع حقیقت

اسلام ،نور خدا را با دم دهانش 

خاموش کند و حال انکه خداوند 

تمام کننده نور خود است هرچند 

کافران را ناخوش آید.  

یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ

وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ

جوانان ایران اسلامی با استعانت از 

عتبه مقدس خورشید هشتم 

خود را آماده نبرد نهایی با آمریکا و 

اسرائیل مینماید و با شکست لشکریان 

شیطان ، تمدن اسلامی را با رمز 

نصر من الله و فتح قریب محقق 

خواهد ساخت .  تولیت معزز آستان 

مقدس امام رئوف ،ماجوانان مقاومت 

در سراسر جغرافیای اسلام ، با توسل 

و توکل به ذات مقدس حضرت 

ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع)

با انگیزه صد برابری آماده ایم تا در

کنار شما همچون گذشته به کادر سازی 

برای لشکر توحید برای نبرد نهایی 

همت گماریم که این تحریم نشان داد ،

دشمن اسلام به عمق نگاه استراتژیک 

آن عتبه مقدس در حوزه تربیت 

نفوس الهی پی برده و چون مغروقی 

به هرچه میرسد دست می اندازد

اما اراده خدا و لشکریان حق بر نابودی 

و انهدام کفر و طاغوت تحقق یافته است .

ما به برکت آن آستان مقدس، همان 

طوری که تا کنون پیروزمندانه 

پیش رفته ایم، از این به بعد هم پیش 

برویم و به تعبیر خمینی (ره) عزیز 

و این جمهوری اسلامی باقی باشد 

با اسلامیت خود تا وقتی که زمانی که 

به حضور بقیّة اللَّه این جمهوری 

مشرّف شود و مسائل را در خدمت 

ایشان حل کند. 

ز کدخدا مهراسید امید ما به خداست 

  که خانه ساختن عنکبوت محکم نیست

 به امتحان ببر ای دوست دست بر شمشیر.   

  ببین که برای سپر شدن کم نیست 

     والسلام علی عباد الصالحین



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( جمعه 99/11/3 :: ساعت 9:25 صبح )
»» شهیدی که قرض هایم را داد

شهیدی که بعداز17سال زنده شد 

اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...

می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه

تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.

علیرغم مخالفت شدید خانواده و 

بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر 

را ترک کردم و به همراه بچه های 

تفحص لشکر27 محمد رسول الله (ص)

راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.

یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه 

تفحص شدن همان... بعد از چند ماه،

خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم 

را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی 

گذشته بود و من و همسرم این مدت را

با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. 

سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،

از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر 

شهدا عطرآگین.تا اینکه... 

تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو 

پسرعمویم که از بازاری های تهران 

بودند برای کاری به اهواز آمده اند 

و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم 

پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی 

می شد که از تهران نرسیده بود 

و من این مدت را با نسیه گرفتن 

از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم

شرمنده اقوامم شوم.با همان حال 

به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم

شلمچه شدیم.  بعد از زیارت عاشورا 

و توسل به شهدا کار را شروع کردیم 

و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی

نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...

  فرزند سید حسین اعزامی از ساری...

گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت 

اما من....  استخوان های مطهر شهید را

به معراج انتقال دادیم  و کارت شناسایی 

شهید به من سپرده شد تا برای استعلام 

از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد

شهید تحویل دهم. قبل از حرکت با

منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها

شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز 

نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به 

بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه

خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر

به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش

نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا

برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی

که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.

"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق

شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید

به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم.

گفتم و گریه کردم. دو ساعت در راه شلمچه

تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید...

بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» وارد خانه 

که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد

و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه

را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و 

عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم

و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،

یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.

با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،

لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.

به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم

که در جواب شنیدم:  بدهی تان را امروز

پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی 

رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان 

بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را 

امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج

بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام 

به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم

را به پسرعمویم داده است؟ وارد خانه شدم و 

پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا

جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان

همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته

بود و زار زار گریه  می کرد. جلو رفتم و 

کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص 

کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.

اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت 

دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و 

کارت شناسایی شهدا می روی؟ همسرم 

هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود.

بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را 

پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.

کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.

مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان 

مغازه ها نشان می دادم.  می پرسیدم:آیا این

عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 

نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که

می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.

به کارت شناسایی نگاه کردم، 

شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین..

اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم.

((ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا 

بل احیاء عند ربهم یرزقون))

و گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند،

مرده اند،بلکه آنها زنده آمد و در نزد خدا روزی می خورند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » جواد مرادی طیولا ( پنج شنبه 99/11/2 :: ساعت 7:36 صبح )
   1   2      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ما «که» هستیم؟
لباس تقوا
ناگهان چه زود دیر می شود
اعتماد و توکل بر خدا
چرا برای نماز باید وضو بگیریم؟ سرش در چیست؟
معجزه بودن قرآن
اول و آخر خداست
نعمتهای با منّت
ابعاد مختلف تواضع
علل لزوم رویکرد به تواضع
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 7
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 2767
» درباره من

نکات ناب

» آرشیو مطالب
دی 99
بهمن 99

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب